English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3585 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
Other Matches
early to bed early to rise makes a man healthy wealthy and wise <proverb> U سحرخیز باش تا کامروا باشی
Early to bed and early to rise . <proverb> U زود بخواب و زود بر خیز .
early U مربوط به قدیم عتیق
early U اولیه
early U بزودی
early U زود
early U در ابتدا
early U در اوایل
early as possible U هرچه زودتر
early fruit U میوه پیش رس یا زودرس
early in the morning U صبح زود
early in the year U دراوایل سال
early foot سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
early warning U اعلام خطر کردن
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early rising U زود خیزی
early peaches U هلوی پیش رس یازودرس
early rising U سحرخیزی
early spring U سیستم جنگ افزار ماهوارهای ضد شناسایی
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
early rise U زودخیز
early resupply U تجدیداماد در حین عملیات
early resupply U تجدید اماد به موقع
early poets U شعرای پیشین
early rise U سخرخیز
He is an early riser. U صبحها زود ازخواب بلند می شود ( سحر خیز است )
Early in the morning. U صبح زود
early answer U پاسخ زود
early bird U ادم سحرخیز
an early visit U دیدنی بموقع
We set off early for ... U ما [صبح ] زود به ... رهسپار شدیم.
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
keep early hours U زود خوابیدن و زود برخاستن
i was up early this morning U امروزصبح زود بیدار شدم
as early aspossible U هر چه زودتر
early maturing U زودرس
early riser U ادم سحرخیز
early-warning U اعلام خطر کردن
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
as early aspossible U هر چه بیشتر
currency of early islam U درهم
Everyone retired early that night. U در آن شب همه زود رفتند بخوابند .
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
early infantile autism U در خودماندگی طفولیت
Do you get up early [late] in the morning ? U آیا شما صبح ها زود [دیر] از خواب برمیخیزید؟
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
early German history U تاریخ ابتدایی آلمان
early token release U در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
to make an early start U زود حرکت کردن
For petes sake , come early . U با لا غیرتا" زود بیا
airborne early warning U راداراعلام خطر نصب شده روی هواپیما
airborne early warning U اعلام خطر هوابرد
The early bird gets the worm. <proverb> U سحر خیز باش تا کامروا باشی.
to make an early start U زودرهسپار شدن
practice of early rising U مشق یا عادت سحر خیزی
Far into the night . Into the early hours. U تا دم دمهای صبح
early bird catches the worm <idiom> U هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to keep early Šor good Šhours U زود خوابیدن وزود برخاستن
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
the early bird catches the worm <proverb> U کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
one at a time U یکی یکی
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
once upon a time U یکی بودیکی نبود
one-time U سابق
time and again U بکرات
there is a time for everything U هرکاری وقتی
there is a time for everything U دارد
time and again U چندین بار
two-two time U نتدودوم
three-four time U نت
four-four time U چهارهچهارم
out of time U بیموقع
out of time U بیجا
out of time U بیگاه
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
what is the time? U وقت چیست
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
behind time U دیر
behind time U بی موقع
It's time U وقتش رسیده که
at the same time U در عین حال
at the same time U در ان واحد
at the same time U ضمنا"
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
time [s] <adv.> U بار
time [s] <adv.> U دفعه
At the same time . U درعین حال
specified time U وقت معین
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
one-time U قبلی
in time U بجا
to know the time of d U هوشیاربودن
to know the time of d U اگاه بودن
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
for the time being U عجالت
time is up U وقت گذشت
time in U ادامه بازی پس از توقف
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
many a time U چندین بار
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
from time to time U گاه گاهی
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
in no time U خیلی زود
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
just in time U درست بموقع
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
i time U time Instruction
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
from time to time U هرچندوقت یکبار
many a time U بارها
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
two time U دو حرکت ساده
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
off time U وقت ازاد
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
off time U مرخصی
old time U قدیمی
on time U مدت دار
once upon a time U روزی
once upon a time U روزگاری
down time U مدت از کار افتادگی
down time U زمان تلفن شده
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
mean time U زمان متوسط
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
mean time U ساعت متوسط
down time U مرگ
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
one-time U پیشین
any time <adv.> U درهمه اوقات
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U ثیر قرار میدهد
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U TIفرمان E
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> U سرساعت
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
time out <idiom> U پایان وقت
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
There is yet time. U هنوز وقت هست.
at another time U در زمان دیگری
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U متقارن ساختن
time U وقت معین کردن
time U مدت
time U عهد
time U مدروز
time U روزگار
time U ایام
time U زمانه
time U هنگام
time U فرصت مجال
time U گاه
time U زمان
time U وقت
time U زمانی موقعی
time U ساعتی
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U وقت قرار دادن برای
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U فرصت موقع
time U فرصت
time U تایم
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1با سلام معنی اصطلاح انگلیسی زیر را میخواهم? an early bird catches worm
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1Waste of time & money if you can't man
1مدت زیادی است از شما بی خبرم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com